بعد از چند ماه با یک غزل تازه آمدم
تو آمدی که بگویی قرار بر هم خورد
نظام زنده گی ام از مدار بر هم خورد
تو آمدی که بگویی دگر نمی آیم
وجمله ای که بیادم بیار برهم خورد
وبعد گفتی سوی شمال خواهم رفت
شکوه در گل سرخ مزار بر هم خورد
دو قطره اشک از اندوه چشم تو بارید
که زیر و روی جهان بار بار برهم خورد
میان پلک تو وزنده گی چی ربطی بود
که تا تو بستی همه روزگار برهم خورد
تو آمدی وکسی همچنان نمی داند
که لحظه های خوش انتظار برهم خورد
نظام زنده گی ام از مدار بر هم خورد
تو آمدی که بگویی دگر نمی آیم
وجمله ای که بیادم بیار برهم خورد
وبعد گفتی سوی شمال خواهم رفت
شکوه در گل سرخ مزار بر هم خورد
دو قطره اشک از اندوه چشم تو بارید
که زیر و روی جهان بار بار برهم خورد
میان پلک تو وزنده گی چی ربطی بود
که تا تو بستی همه روزگار برهم خورد
تو آمدی وکسی همچنان نمی داند
که لحظه های خوش انتظار برهم خورد
+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۳۸۵ ساعت 11:43 توسط آژند
|