سلام سلطان کرزی همیشه سوژه خوبی برای طنز هست یعنی تا حشر میتوان از کرزی طنز ساخت
اندر باب اوصاف کمالیه و جمالیه نامزدان ریاست جمهوریه فی الافغانستانیه
وصف حال شیخ نا حامدکرزی
آن شیفته خدمات جهان بانی ، و آن در و گوهر کان حکومت دانی ، آن سلطان شده از فیض اجلاس جلالیه بن و آن کرده افغانستان را کن فیه کن آن داننده علم دولت مداری و فرار کننده از چندین حمله انتحاری ، آن افتاب جهان تاب اوج معدلت و نصفت ،گوهر خورشید آب و تاب ،درج جلالت و شوکت ، ممهد قواعد شاهنشاهی و موسس دستگاه عالم پناهی ، نواب مستطاب فلک جناب ، قمر رکاب ، آفتاب قباب ، مالک رقاب ، سکندر آداب ، سلیمان القاب ، علی حضرت قضا ارادت ، قدر قدرت ، قمر رویت ، عطارد فطنت ، ناهید عشرت ، خورشید رای ، بهرام صلابت ، برجیس سعادت ، کیوان رفعت ، السلطان السلاطین ، خاقان الخواقین ، پیرو مکتب طرزی الشیخنا مولانا حامد کرزی از اکابر و نوادر زمان بود . گویند دارنده مال و اسباب به وفور بود و زمانی زیادی را بر رعیت افغانستانیه رییس الجمهور بود
اول کار در زمان جوانی به خیالش نگذشتی که ریاست جمهوریه چی باشد و از این نعمت چیزی فرا خور حال نداشتی ولی چون بر این منزلت رفیع ، و رهبری جمیع رسیدی ، آنرا بغایت کیف ناک و خوش خوراک یافتی و چنان حظ کافی و لذت وافی از آن فرا چنگ آوردی که دیگر او را تاب دوری از آن نبودی و " ایلا دادنیش " ننمودی
چنان بود که خود را بار دیگر براین مسند و این وفور مکنت نامزد کردی و خلق را خوراندی که جز من کرا لیاقت باشد که بر این کرسی جهان بانی و رعیت دانی و مملکت چلانی تکیه زند و خلق را رهبری کند .
گویند در دوران ماضیه سلطنتش بسی کرامات و عجایبات از وی به ظهور رسیدی که خلق را راغب کردی تا مر اورا برگزینند بر کار دوباره سلطنت
اولین کرامات از این آستان عدل و داد و معدن فیض و ارشاد آن بود که نان رعیت سنگ کردی و عرصه بر خلایق بسی تنگ کردی که فی جمله رو بسوی طالبان و ظالمان آوردی و کار بدانجا رسانید که طالبان را پس اورید بر سر این رعیت بیچاره و یخن پاره و تسلط بر ملک را از 99 در صد به شصت درصد رسانید
او را گفتند که این چی کاری بود که کردی . افراطیه را که بزور بی 52 و عساکر اجنبیه از مملکت رانده شده بودند دوباره به ملک آوردی و خلق را باز هم بیچاره کردی . مولانا کرزی همچون عادت همیشه گی چشمکی بزد و گفت شما حکمت اینکار ندانید که رعیت چون آرامش و خورش بسیار ببینند و آزادی کامل را احساس بکنند از فرمان ما سربپیچند و بر گفته های ما نپیچند و شلغم پوست نکنند . ما طالبان را آوردیم که بدانند اگر خواهند با ما سر عداوت و غدارت پیش گیرند در چنگ طالبان افتند که دمار از روزگار شان در خواهند آورد
از دیگر فضایل و کرامات شیخ ما کرزی آن بودی که در اول کار دمکراسیه و آزادی بیان بسیار گفتی و در این مطالب همی سفتی و فرمودی که این دموکراسیه که شما میبینید ( البته خلایق نمی دیدند ) از برکت حضور ماست و ماییم که تا هستیم آزادی بیان همچنان بر پا خواهیم داشت و درفش ازادی بیان همی خواهیم افراشت .
ولی چون چندی بگذشت دید که ای دل غافل این آزادی بیان که به تمام علیه ما گوید و راه های تضعیف ما جوید و چون بر این نمط همی بگذرد کسی دیگر ما را در حساب نیاورد و کار دوباره نامزد شدن ما باد هوا گردد . همان بود که توانمند و و عظیم الجثه مردی را بر کار اطلاعات و کلتورات بگمارید که ازادی بیان حرف مفت خواندی و بر حاصلات تازه رویده آزادی بیان گاو راندی و پنبه کردی آنچه آزادی بیان رشته بود .
از دیگر فضایل شیخ ما آن بود که چون بدید که کار بر وفق مراد نیست و خلایق وی را مسبب الاسباب همه بدروزگاری ها دانند و وی را بانی فقر و تباهی مردم خوانند بر آن شد که بر این مشکل نیز راهی یابد همان بود که هر چه کاسه و کوزه بود بر سر اجنبیان شکست و راه چاره بر آنان ببست و گفت این همه کار بد که شما از چشم من بینید باید از چشم ناتو ببینید . زیرا آنان اند که بما پول ندهند که ما به شما دهیم . ما که از خود چیزی نداریم و همچنان اینان اند که شما را کشند و من زورم به آنان نرسد و چون خلق گفتند این همه آدم که در حملات انتحاری کشته شوند و یا سر بریده گردند و یا بدار آویخته شوند توسط طالبان گناه این بر گردن کیست گفت که گناه اینها نیز بر گردن ناتو باشد که مارا نگذارد با برادران طالبان مان درب مذاکره گشاییم و با ایشان یک جا حکومت نماییم و چون خلق گفتند طالبان مذاکره نمی خواهند . بگفت که این خلایق حرف زیاد تر از کوپون شان زنند و مسایل گویند که مر آنان را ضرور نباشد بدانند .
شیخ ما را همچنان هوای سلطنت مداوم در سر بودی به این لحاظ خود را دوباره بر این مسند نامزد کردی که به زفان انگریزیه گفتی کاندید و کوشش کردی که در این آخر کار دل رعیت بدست آرد و چند آدم از یکجا به جای دیگر تغییر دادی و گفتی که حالا کار خلایق بشود ولی اینکه با این چند تغییر مصلحتی دل خلایق مایل سلطان گردد الله و العلم
خدا روزی دهاد سلطان مارا که تا توانست روزی از دهن خلایق کم نمود . و خوشبختی از ایشان بربود