تذکره الکابینه

فی اوصاف شیخنا مولانا احدی

ان نور چشم اهل نظر ، آن دوستدار سیرو سفر ، ان دارنده تحصیلات عالیه و عاشق وزارت مالیه ، آن عاری از هر عیب و علت ، آن رهبر حزب افغان ان گیرنده مالیات چهل در صدی الشیخنا و مولانا احدی از اکابر قالیه بود و روزگار درازی وزیر مالیه بود . آغاز کارش چنین بود که در اوان صباوت چون از پدر  پول و پیسه فراهم کردی همه را در قلکش گذاشتی و کسی را ندادی تا از ان خیری حاصلش آید پدر چون بدید گفت ترسم ای پسر که وزیر مالیه یا رییس بانک شوی و دستت همچنان خشک باشد و خلایق را در تنگدستی گذاری ، گویند پدر هرچند این حرف را بر سبیل دعا نفرمود ولی گویا این پند در ان بالا ها دعا شمرده شده و به استجابت رسید و شیخ ما هر دو منصب را به چنگ اوردی و چون رییس بانک بودی هرچه پول بود همچون گذشته در انبار خانه های بانک گدام کردی ودر حالیکه انبار های بانک از وفور پول به ترکیدن رسیدی ملت مستضعف از بهر پولی سیاهی تلسکوب در دست گشتی و نیافتی چون شیخ ما که با چراغ دور شهر گشتی و آدم نیافتی . و چون بر وزارت عالیه مالیه تکیه زدی چنان از رگ و پوست جان رعیت مالیه بدر آوردی که در اخر ماه آن مامور بیچاره چیزی هم قرضدار شدی از دولت .

باری از شیخ ما مستمرا انبارا پولا فی بطن البانک پرسیدند که سبب چی باشد که این پول های کاغذی ما زود زود کهنه و فرسوده گردد . بگفت مگر شما ندانید که پول چرک دست باشد . گفتند دانیم ، گفت خوب برای بدست آوردن چرک دست باید دست را سابید و چون پول که همان چرک دست باشد سابیده شود کهنه گردد . نقل است که از مهابت این استدلالش هفتاد هزار کس غش کردند و دوباره به هوش نیامده اند و هشدار داده اند تا این شیخ بر مسند وزارت مالیه باشد انان همچنان در غش و ریسه خواهند بود .

 نقل است که جماعتی از اهل صرافیه عن السرای شاهزاده بر پیشگاه شیخنا احدی فرود امدند و زبان به شکایت از روزگار غدار کشادند که این اسعارات خاصتا دالریه در یک نقطه جا خوش کرده و هیچ تکانی نمیخورد تا ما را نیز سودی فراهم آید . شیخ ما بخندید و بگفت اگر شما را سودی فراهم نگردد باری ما را گردد . صرافیان گفتند پس ما چی کنیم گفت بروید قاز های تان را بچرانید و از ان زمان سرای شاهزاده اسمش شد سرای قاز چرانان .

روایت است که چون از بانک مرکزی بر وزارت عالیه مالیه فراز شدی به شدت گریستی و ناله سر دادی گفتند شما از این فرد بر آن فراز روید سبب گریه چی باشد گفت بانک مرکزی را خوش به این سبب داشتمی که هزاران انبار داشتی و من همه انبار ها را از پول مالامال کردمی حالا در وزارت مالیه چی را انبار کنم . گفتند سهل است پول بیشتر از اهل مالیه بستان و هرجا دوست داری انبار کن گفت در جیب خودم هم شود ،  گفتند توان شدن

از شیخ ما کرمات بسیار به ظهور رسیده از آن جمله چون بر بانک مرکزی فراز شد و مریدان نیز با وی بودند پس چون انبار های پول بدید مریدان را گفت بروید و مقداری عرق کفش کهنه بیاورید چون رفتند و آوردند بر آن عرق دعای بخواند و بر انبار ها فشاند نقل است که چون عرق بر انبار ها پاشید مریدان گیج و گنس شدند و چون به حال باز آمدند انبار ها پر از پول دیدند و بر مراماتش تصدیق کردند . همچنان نقل است که بر وزارت مالیه نیز چون بشد یک میلیون کس به درویشان و گدایان اضافه گشتی ، از بغایت مالیه که از انان بگرفت و مال شان به تاراج ببرد .

از شیخ ما کلمات قصار و پند های ابدار بسیار به جا مانده از ان جمله گفتی مالیات بر عایدات بسیار دوست همی دارم و گفت از سبسایدی بسی نفرت دارم و خواهم که در هیچ چیزی سبسایدی نباشد  . همچنین گفتی که اقتصاد بازار آزاد بسی گرامی و مفید باشد . پرسیدند پس اقتصاد ما کجاست تا ان را بازار باشد . گفت ان از بعد سالها آید گفتند و اگر نیامد گفت اقتصاد مختلط آید گفتند او نیز اگر نیامد گفت اقتصاد نیمه متمرکز آید گفتند اگر آن نیز نخواهد که بیاید گفت اقتصاد کاملا متمرکز آید گفتند شاید ان نیز نیاید . فریاد بزد یک چیزی بلاخره آید حتی اگر اقتصاد هم نیاید ما کار خود پیش بریم و به اقتصاد هم اصلا کاری نداریم .

گویند باری از سلطان کرزی برنجید و از وزارتش استعفا داد و شایعه شد که خود را در انتخابات ریاست جمهوریه کاندید همی کند . یاران منتظر شدند ولی از کاندیدی شیخ ما خبری نشد تا آنکه نامش باز هم در طومار وزرای پیشنهادی امد گفتند تو که میخواستی کرزی را بر پایین کشی و خود با فراز مسند شوی . بگفت شما از علم سیاست هیچ ندانید ان همه بلوف سیاسی بود و خودم را نزد سلطان بزرگتر جلوه دادم تا قدر ما را بیشتر کند چند ماه وزارت نکردم تا چند سال کنم ورنه مرا کی رای دهد در این سرای سپنج  . گویند همه مریدان بر حسن تدبیرش آفرین ها گفتند .

و چنین بود که شیخ ما مزیدا مالیاتا عن الرعیت بیچاره باز هم بسوی مسند رفیع وزارت عالیه مالیه نظر داشتی و شب ها دست بر دعا بدی که باری تعالی !  مهری از من در دل پارلمانیان انداز تا مرا رای اعتماد دهند و چند سباح دیگر نیز پول از گرده رعیت برکشم و مالیات بیشتر اخذ کنم .