یادش بخیر گذشته ها چقدر سریع این وبلاگ آپدیت میشد .
روایتی اندر باب ساختن لیست سیاه
گویند اندر لشکر جرار ناتوییان سر لشکری بودی بغایت چست و چالاک و اندیشه ورز که مو را با تیر زدی و گنجشکان را با سر نیزه پر فشان کردی . سلطان اوباما که مر بلاد امریکاییه را پادشاه بودی این سر لشکر را بسی محبت داشتی و او را هیچگاه بی سرباز نبگذاشتی . قضا را از این سر لشکر که اندر تواریخ مک کریستالش خوانند و چون کریستال از وی رنگ های الوان ساطع گشتی خبطی بزرگی سر بزد و بزرگان کثیری را مضحکه روزگار ساخت . پس سلطان اوباما بر وی خشم گرفت و از سریز فرمانداری بر حضیض بیکاری اش افگند و او را فرستاد تا بقیه عمر را به کار شریف قاز چرانی مشغول همی باشد . چون سلطان اینکار بکرد . غلغله در لشکریان ناتوییان افتاد که چون کریستال برفت کی جنگ را علیه تروریستان پیش همی برد و اگر چنین شیر آهن کوه مردی یابیده گردد چه سان بر تروریستان ایلغار برد که کاریست بس بزرگ . سلطان اوباما نیز در تفکر همی شد که چه کسی را بر جای سرلشکر کریستال بگمارد و بر این گمان همچنان بر درگاه خدا نالیدی که خداوندا مرا چشمی بصیر ده تا بیابم سرلشکری همسان کریستال و لسکر ناتوییان در بلاد افغانستانیه مر او را سپرم . همان بود که تیر دعایش به هدف اجابت اصابت کرد و ناگهان نام سردار نامدار و فرمانده کلاه دار جناب دیوید پیترایوس بر زفانش رفت و چون این نام بگرفت ارامشی وجودش را به بر گرفت و دانست که خوب جانشینی فرا چنگ آورده است .پس در حال منشور بنوشت و یاسای فرستاد که ناتوییان باخبر باشید که بر شما سرداری فرستادم که مادر دهر قرینه اش را نزاییده و بسی کار دان و سخن ران باشد و کار ها بکند که پیش از وی کسی توان کردنش را نداشته بوده است . ناتوییان نیز شادمان گردیدند و بسی خندیدند و رقصیدند و غلطیدند . پس پیترایوس در سلک فرمانداری قهار و سردار کلاه دار کار آغازیدن گرفت . پس پیترایوس نیز اندیش ورز مرد دیگر را که اسمش هالی بروک بودی و یاران بر سبیل مزاح او را حالی برو بعدا بیا اش خواندندی و قاصد و ایلچی سلطان اوباما اندر بلاد پاکستانیه و افغانستانیه و هندوستانیه بودی ، نزد خویش بخواند و بگفت یا رفیق شفیق و ای همراه طریق از خدا پنهان نیست از تو چی پنهان که بنده در کار بلاد افغانستانیه و این جنگ لعنتیه چنان در مانده ام چونان کله پاچه ای که اندر دیگ بخار گیر ماند و دیگر بیرون امده نتواند . من ندانم که با این خلق وحشت ناک چیکار کنم که هی از لشکریان ما میکشند و ما هر چی دستگیر میکنیم سلطان کرزی رها میکند و ما هرچه رشته میکنم سلطان کرزی پنبه میکند . هالی بروک نیز بگفت که ای دوست شمشیر زن و ای جنگاور مرد افگن بنده نیز چنان عاجزم در کار اینان چونان پارلمان افغانستانیه که عاجز است از قانون گذاری که اینان بر هیچ صراطی مستقیم نیستند . پس هردو نشستند و دماغ ها بر هم کردند تا راه نجاتی برای خود فرا چنگ اورند که ناگهان پترایوس همچون ارشیمدس حکیم فریاد بر اورد که یافتم یافتم . هالی بروک نیز فغان کرد که نکند پنهان گاه اسامه بن لادن را یافتی یا نهان گاه ملا عمر را پترایوس بگفت نه بابا سوراخ های اینان که مارا معلوم باشد . من راه فرار را یافتم . پس رو مر جانب هالی بروک کرد و بگفت . من پس از تفکرات زیاد و ریاضت های پر اشداد مر این نتیجه را رسیدم که باید گروه حقانی را در لیست سیاه جای دهیم و نگذاریم که از لیست سیاه سازمان ملل بیرون رود که چون اینکار بشود ما راحت گردیم . هالی بروک نیز بگفت احسنت بر این فکر بکر و این نتیجه گیری منحصر به فرد . شایسته بود که اوباما ترا بر چنین کاری بگمارید . پس هردو با هم تلفیزیونات و رادیو جات و روزنامه گان و هرچه که در ان زمان مر آنان را رسانه ها بگفتندی دعوت بداد که در یک جا فراهم آیید که سردار پیترایوس کون فرانس مطبوعاتی دارد و مهمی بس بزرگ را به گوش جهانیان رساند که در مستقبل باعث فلاح و رستگاری مردمان گردد . پس رسانه ها هم برای رسیدن سر ودست شکستند و خود بر تالار کونفرانس مطبوعاتیه رسانند . چون لختی بگذشت سردار سپه دار پیترایوس در حالی هالی بروک نیز در یمین اش بودی نمایان گردید و پشت تربیون قرار بگرفت و گلو صاف بکرد و بگفت ای مردمان شریف و ای دوستان لطیف ما پس از ریاضت های فراوان و تفکرات در تنهایی و چله کشی شاقه به این اسرار دست یافته ای ایم و میخواهیم که این اسرار هویدا کنیم .
بعد دوباره رشته سخن بدست گرفت و گفت ای یاران اگاه باشید که ما برای حل بحران بلاد افغانستانیه به این نتیجه رسیدیم که گروه حقانی را در لیست سیاه سازمان ملل بگنجانیم و چون اینکار را بکردیم جهان آرامش یابد و مردمان بلاد افغانستانیه از جنگ رهایی یابند و ما نیز چست و چالاک دوباره به کشور خویش برگردیم که بسی خانه و کاشانه را یاد کرده ایم .
اصحاب رسانه ها که مر آنجا حضور همی داشتند نخست مات و مبهوت ماندند و ناگهان همه با هم به غش اندر شدند از مهابت سخنی که بگفت و تعدادی نیز از بس این اسرار عظیم ببود دیگر سر از بالش غشیت بر نداشتند و همچنان در حال غش بماندن و دوست ندارند که بیرون شوند . همان بود که شبکه حقانی در لیست سیاه جا گرفت و بقیه یاران طالب از لیست سیاه بیرون شدند و آمدند با خوشحالی در کنار دولت دست از جنگ کشیدند و به زندگی ملکی رو آوردند و دیگر جنگی در افغانستان صورت نگرفت و خارجیان هم به خانه های شان رفتند و بلاد افغانستانیه هم پیشرفت کرد و مادر هم مرا از خواب بیدار ساخت .